
روانشناسی و تأثیر رسانههای اجتماعی بر سلامت روان | دو روی یک سکه
به گزارش کارمادیو، در دنیای امروز، رسانههای اجتماعی به بخشی جداییناپذیر از زندگی تبدیل شدهاند. از تلگرام و اینستاگرام گرفته تا توییتر و تیکتاک، این پلتفرمها راهی برای ارتباط، سرگرمی و حتی ابراز هویت فراهم کردهاند. اما این حضور گسترده بیهزینه نیست.
پژوهشهای روانشناسی نشان میدهند که رسانههای اجتماعی میتوانند همزمان ابزاری برای تقویت سلامت روان و هم تهدیدی جدی برای آن باشند. این مقاله ابعاد دوگانه این پدیده را بررسی میکند و راههایی برای مدیریت تأثیرات آن پیشنهاد میدهد.
ذهن در آیینه رسانهها
برای فهم تأثیر رسانههای اجتماعی، باید ابتدا به کارکرد ذهن انسان نگاه کنیم. مغز ما برای ارتباط اجتماعی تکامل یافته است؛ نظریه “مغز اجتماعی” (Social Brain Hypothesis) میگوید که نیاز به تعامل با دیگران بخشی از ذات ماست. رسانههای اجتماعی این نیاز را به شکلی بیسابقه برآورده میکنند: با یک کلیک، میتوانیم با صدها نفر ارتباط برقرار کنیم. اما این ارتباط دیجیتال با تعامل واقعی تفاوت دارد. مطالعهای در سال ۲۰۲۲ از دانشگاه هاروارد نشان داد که استفاده بیش از حد از این پلتفرمها میتواند حس انزوا را افزایش دهد، چون تعاملات سطحی جایگزین روابط عمیق میشوند.
یکی از مکانیزمهای کلیدی در این میان، “سیستم پاداش” مغز است. هر لایک، کامنت یا اشتراکگذاری، دوپامین—ماده شیمیایی مرتبط با لذت—را در مغز آزاد میکند. این چرخه پاداش باعث میشود که کاربران بهطور مداوم به دنبال تأیید اجتماعی باشند، چیزی که روانشناسان آن را “اعتیاد به تأیید” مینامند. این وابستگی میتواند به کاهش اعتمادبهنفس و افزایش اضطراب منجر شود، بهویژه وقتی واکنش مورد انتظار دریافت نشود.
مقایسه اجتماعی
یکی از بزرگترین تهدیدهای رسانههای اجتماعی برای سلامت روان، “مقایسه اجتماعی” (Social Comparison) است. طبق نظریه لئون فستینگر، انسانها بهطور طبیعی خودشان را با دیگران مقایسه میکنند تا جایگاهشان را ارزیابی کنند. در دنیای واقعی، این مقایسه محدود به دایره نزدیکان بود، اما حالا کاربران خودشان را با میلیونها نفر—اغلب با تصاویری غیرواقعی و فیلترشده—مقایسه میکنند. اینستاگرام، با عکسهای زندگیهای “بینقص”، این احساس را تشدید میکند که “من به اندازه کافی خوب نیستم”.
پژوهشی در سال ۲۰۲۳ از انجمن روانشناسی آمریکا نشان داد که نوجوانانی که روزانه بیش از سه ساعت در رسانههای اجتماعی وقت میگذرانند، ۶۰ درصد بیشتر در معرض افسردگی و اضطراباند. این موضوع در ایران هم دیده میشود؛ جایی که فشارهای فرهنگی برای موفقیت و ظاهر، با استانداردهای غیرواقعی آنلاین ترکیب شده و تأثیرات مخربی بر جوانان میگذارد.
اما مقایسه اجتماعی همیشه منفی نیست. دیدن داستانهای موفقیت یا تلاش دیگران میتواند انگیزهبخش باشد، به شرطی که به جای حسادت، الهامبخش عمل کند. تفاوت در این است که ذهن ما چگونه این اطلاعات را پردازش میکند—و اینجاست که آگاهی روانشناختی نقش بازی میکند.
انزوای پارادوکسیکال
پارادوکس رسانههای اجتماعی این است که با وجود اتصال ظاهری، میتواند ما را منزواتر کند. نظریه “جابجایی اجتماعی” (Social Displacement) میگوید که وقتی زمان زیادی آنلاین سپری میکنیم، فرصت تعاملات واقعی کاهش مییابد. مثلاً، به جای گپ زدن با خانواده، ممکن است ساعتها در گروههای تلگرامی بچرخیم. این انزوا بهویژه برای نسل جوان خطرناک است، چون مهارتهای اجتماعیشان هنوز در حال شکلگیری است.
در عین حال، رسانهها میتوانند حس تعلق ایجاد کنند. گروههای آنلاین، از هواداران موسیقی گرفته تا بیماران با شرایط خاص، فضایی برای یافتن همفکران فراهم میکنند. این جوامع مجازی میتوانند تکیهگاهی برای کسانی باشند که در دنیای واقعی احساس تنهایی میکنند. مثلاً، در دوران پاندمی کووید-۱۹، بسیاری از افراد از طریق این پلتفرمها حمایت عاطفی پیدا کردند.
الگوریتمها و ذهن ناخودآگاه
نقش الگوریتمها را هم نباید نادیده گرفت. این سیستمها طوری طراحی شدهاند که توجه ما را جلب کنند و ما را بیشتر در پلتفرم نگه دارند. محتوایی که خشم، ترس یا حسادت برمیانگیزد، بیشتر از محتوای آرامشبخش کلیک میخورد. این موضوع به “تعصب منفی” (Negativity Bias) ذهن ما برمیگردد؛ ما بهطور غریزی به اخبار بد بیشتر توجه میکنیم. نتیجه؟ خوراکی مداوم از محتوایی که استرس و ناامیدی را تقویت میکند.
در ایران، این تأثیر با بحثهای داغ سیاسی و اجتماعی در توییتر و تلگرام تشدید میشود. کاربران ممکن است بدون اینکه متوجه شوند، در چرخهای از خشم و سرخوردگی گیر بیفتند که سلامت روانشان را به خطر میاندازد.
راهکارهای روانشناختی برای تعادل
پس چطور میتوانیم از این ابزار قدرتمند به نفع سلامت روان استفاده کنیم؟ روانشناسی چند راهکار عملی پیشنهاد میدهد:
مدیریت زمان: محدود کردن استفاده روزانه به دو ساعت میتواند تأثیرات منفی را کاهش دهد. برنامههایی مثل “Screen Time” یا “Digital Wellbeing” میتوانند به کاربران کمک کنند تا زمانشان را کنترل کنند.
مصرف آگاهانه: انتخاب محتوای مثبت و آموزشی به جای مقایسه یا اخبار منفی، ذهن را در حالت سازندهتری نگه میدارد. مثلاً، دنبال کردن صفحاتی که مهارتآموزی یا الهامبخشی را ترویج میکنند، بهتر از غرق شدن در زندگی سلبریتیهاست.
تقویت خودآگاهی: شناخت احساساتی که رسانهها در ما برمیانگیزند، اولین قدم برای مدیریت آنهاست. اگر بعد از اسکرول کردن حس بدی داریم، وقتش است که گوشی را کنار بگذاریم.
ارتباط واقعی: جایگزین کردن بخشی از زمان آنلاین با تعاملات حضوری، حس تعلق و رضایت را افزایش میدهد. یه چای با دوست، ارزشش از صد لایک بیشتر است!
نقش جامعه و سیاستگذاری
دولتها و شرکتها هم در این میان مسئولند. پلتفرمها باید الگوریتمهایشان را طوری تنظیم کنند که سلامت روان را در اولویت قرار دهند، نه فقط سود. در ایران، آموزش سواد رسانهای در مدارس میتواند به نسل جدید کمک کند تا با آگاهی بیشتری از این ابزارها استفاده کنند. کمپینهای عمومی هم میتوانند کاربران را به مصرف متعادل تشویق کنند.
نتیجهگیری
رسانههای اجتماعی مثل آینهای هستند که هم زیباییها و هم زشتیهای ذهن انسان را نشان میدهند. آنها میتوانند ما را به هم متصل کنند یا از هم دور نگه دارند؛ میتوانند الهامبخش باشند یا مخرب. روانشناسی به ما یاد میدهد که این تأثیر به انتخابهایمان بستگی دارد—چه در سطح فردی، چه جمعی. در دنیایی که هر روز بیشتر به این پلتفرمها وابسته میشویم، زمان آن رسیده که با آگاهی و تعادل، از آنها نه بهعنوان ارباب، بلکه بهعنوان ابزاری برای زندگی بهتر استفاده کنیم.